هرکسي در هر صنعتي که کار ميکند بايد به IT و ICT هم نيمنگاهي داشته باشد.
گفتگو با حسین اسلامی، قائممقام و معاون توسعه کسبوکار شرکت فناپ
IT ابزار تسهيل زندگي است
نداشتن ادبیات مشترک با دنیا؛ سیلی که پیشتر ما را برده است
8 آذر 1394 ساعت 11:01
هرکسي در هر صنعتي که کار ميکند بايد به IT و ICT هم نيمنگاهي داشته باشد.
هرکسي در هر صنعتي که کار ميکند بايد به IT و ICT هم نيمنگاهي داشته باشد.
به گزارش افتانا (پایگاه خبری امنیت فناوری اطلاعات)، هرکسي در هر صنعتي که کار ميکند بايد به IT و ICT هم نيمنگاهي داشته باشد. اين را حسين اسلامي، قائممقام و معاون توسعه کسبوکار فناپ، ميگويد و اعتقاد دارد که فناوريهاي نوين به يکديگر ربط دارند و اين نگاه به صنعت IT و قرابت آن با ساير صنايع است که فناپ را بر آن داشته تا تلاش کرده و بهزودي هلدينگ IT فناپ را ايجاد کند. در ادامه، گفتگوي اين کارشناس و فعال عرصه IT کشور را ميخوانيد که فناوريهاي نوين را ابزار تسهيل زندگي ميداند و آنها را مرکب حرکت بهسوي مقصد ارتقاي آرامش و رفاه جامعه ميداند که در عصر تکنولوژي بهطور مداوم رو به تغييرند.
در کشور ما صنعت بانکداري نسبت به ساير صنايع بهصورت جديتري از فناوري و صنعت IT استفاده ميکند و ما شاهد رشد بانکداري الکترونيکي در کشور هستيم؛ نظر شما در اين مورد چيست؟
در مورد بانکداري الکترونيکي و بانکداري هوشمند نگاه ما در فناپ اين است که IT و ICT ابزار تسهيل زندگي هستند. اين اتفاق در بانکداري هم افتاده است و زماني که ما به دستگاههاي ATM فکر کرديم دليل آن يک ديد فرامکاني بود تا هرکسي بتواند در نزديکترين جاي ممکن از خدمات بانکي بهره بگيرد و در بانکداري موبايلي اين موضوع فرامکانيتر شد و بعد که مسئله فرازماني بودن هم اهميت پيدا کرد ارائه خدمات بانکي بهصورت ۲۴ ساعته امکانپذير شد. اکنون به مرحله تعاملي بودن اين خدمات رسيدهايم؛ يعني ما يکسري گزينه نداشته باشيم و از ميان آنها انتخاب کنيم، بلکه يکسري گزينه بسازيم. من بهعنوان مشتري مايلم هرکدام از قبوضم را بهمحض دريافت ظرف سه روز پرداخت کنم يا اينکه من مايلم بهمحض دريافت اجاره واحدي که مالک آن هستم يکسري از هزينههايم را پرداخت کنم؛ اين يک دستور است. اين من هستم که تعيين ميکنم چه خدماتي ميخواهم نه اينکه از يکسري گزينه موجود و پيشفرض ناگزير به انتخاب يک موردي باشم. چيزي که در بانکداري الکترونيکي مهم است همين تسهيل زندگي و افزايش رضايت مردم از خدمات است که مراحل فرامکاني، فرازماني و تعاملي را شامل ميشود. انسان نميتواند جلوتر از زمان و مکان خود را درست ببيند و اکنون نميدانيم که اين سرعت فزاينده ما را بهسوي چه اتفاقي ميبرد و زمان لازم است تا پيش برويم و ببينيم که به کجا برسيم اما ميتوانيم آنچه را که پيش خواهد آمد، تصور کنيم. اين روزها زمان محقق شدن آرزوها و آمال به کمتر از ۵ و ۱۰ سال رسيده است. نگاه ما تسهيل زندگي است و ما ابزاري را در اختيار داريم که از طريق آن زندگي را آسانتر کنيم و اين مسير هيچ نقطه پاياني و حد يقيني نداشته و تا بينهايت ادامه دارد. اين نگاه ماست به بانکداري در بستر صنعت IT يا همان بانکداري الکترونيکي يا هوشمند.
به نظر ميرسد که شما آگاهانه نه درباره بانکداري الکترونيکي، بلکه درباره صنعت IT صحبت ميکنيد که سرويسهاي بانکداري هم بر بستر آن سوار است و در ادامه به اينترنت اشيا نيز ميرسد.
بله، شايد شروع فعاليت فناپ از بانکداري بود اما تنها حدود ۱/۰ از درآمد ۶۰۰ و اندي ميلياردي فناپ در سال گذشته از بحث بانکداري بوده است. دنياي امروز دنياي تراکنشهاست که يک بخش آن تراکنشهاي مالي را شامل ميشود که مهم هم است. ما در اينجا بخش payment هم داريم که سود آن از banking ما متفاوت است و درآمد آن بهمراتب فراتر است. پس بانکداري الکترونيکي يکي از اين ابزارهاست. ما بايد شهر هوشمند، سازمان هوشمند و در پي آن شهروند هوشمند داشته باشيم. اگر با ادبيات Smart نگاه کنيم، شايد تا ۱۰ سال ديگر مفهوم بانکداري الکترونيکي از آنچه امروز به اين عنوان ميشناسيم، متفاوت شود. ما اين روزها داريم به مبادله کالا بازميگرديم. پول مجازي رايج شده است. بانکها اوايل براي حفظ و تجميع ثروتها ايجاد شدند و اگر ما امروز اين مفهوم را تغيير دهيم همهچيز عوض ميشود. اگر اين پول کاغذي و طلا که بهعنوان پشتوانه مهم است معناي خود را تغيير دهد، وارد مرحله ديگري ميشويم. شما اين روزها وارد بانک ميشويد و ميگوييد در اين بانک پول داريد اما آن پول کجاست؟! اين اعتبار چگونه خلق شده است؟! خلق اين اعتبارات به انسان برميگردد. همين است که نام افراد در برندينگ سازمانها اهميت پيدا ميکند. بيل گيتس، مشهورتر است يا مايکروسافت؟! استيو جابز مهمتر است يا اپل؟! ارزشها در طول زمان تغيير ميکند. در زمان فئودالها، زمينداري ارزش بود و بعد در زماني مالکان نفت مهم شدند و اکنون صاحبان نرمافزارها.
اگر دقت کنيد، ميبينيد که ۱۰ نفر اول فهرست ثروتمندان جهان در حوزه نرمافزار فعالاند. اگر روند را از نظر سختي بررسي کنيد، ابتدا در لايه اول بيل گيتس بوده که شرکت OS زده و در بخش سختافزارها کارکرده است و بعد در لايه دوم سرمايهگذاريهاي بزرگ در زمينه اينترنت قرار دارد و در لايه بعدي که نرمتر است گوگل وارد ميشود، يعني زماني که کندوکاو در اينترنت مهم ميشود. در مراحل بعد و در لايه آخر، شبکههاي اجتماعي هستند که از گوگل هم بالاتر بوده و سرعت افزايش رشد سود در آنها رو به رشد است؛ حتي اگر فعالان در آن از بيل گيتس ثروتمندتر نباشند اما رشد سود آنها به شکل فزايندهاي بالاست. حس من اين است که تمرکز ما نبايد روي بانکداري الکترونيکي باشد بلکه بايد روي تسهيل زندگي تمرکز کنيم تا دائم پيش برويم. اين روزها در کلاسهاي دروس علمي توصيه ميکنند که نگوييد من سازنده ماشينم، بلکه بگوييد من جابهجايي شما را تسهيل ميکنم. قبلاً براي جا افتادن يک ادبيات زمان زيادي داشتيم اما اکنون آنقدر سرعت تحولات زياد است که تا يک ادبياتي جا بيفتد چيزهاي جديدتري ظهور ميکند و ممکن است آن مفهوم بهکلي نابود شود. ادبيات ما بايد ادبيات «هوشمندي» باشد و سبک زندگي را مدنظر قرار دهد نه ابزار آن را.
گفتيد که ما همهچيز را تراکنش ميبينيم؛ اما خود اين تراکنش بايد فرايندي داشته باشد و ملزوماتي نياز دارد. بايد به ابزارهايي مجهز بوده و خود آن نيز هوشمند باشد. چه قدر در اين مسير حرکت کرديد و چه چشماندازي ميبينيد.
ما اکنون در فناپ بر ۶ حوزه متمرکز شديم که کلانتر هستند و تا سال ۹۸ برنامهريزيشدهاند. ما براي آن، عنوان ۱+۵ را از ادبيات هستهاي به وام گرفتيم.
يکي از آنها، حوزه قديمي ما يعني Banking است که آن را تبديل به Fintech يا همان Financial Technology کرديم که همان حوزه بيمه و کر بيمهگري و حوزه بورس، کارگزاري و Online Trade ماست که در آنها نزديک ۱۶ شرکت زيرمجموعه داريم و قديميترين و سوددهترين حوزه ما محسوب ميشود.
حوزه ديگر Payment است که بهشدت روي آن تمرکز داريم و خردهفروشي خود را در آن ميبينيم و ميخواهيم که بهطور مداوم ظرف پنج سال آتي گسترش بيابد و همواره سعي داريم ابزار آن را افزايش دهيم. ATM، POS، IPG و جابهجايي اينترنتي پول، کيوسکها و نسلهاي نوين پرداخت موبايلي ابزاري هستند که اکنون موجود است. سومين حوزه ما تلکام است. ما ميخواهيم در منازل مردم ابزاري قرار دهيم و به آنها بگوييم که اينترنت شما را ما تأمين ميکنيم. البته اينترنت، واژهاي است که بهزودي محو خواهد شد و درواقع اين connection شما با ماست و چيزي شبيه واي فاي و فراتر از آن به مشتريان ارائه ميدهيم. دوست داريم تقريباً چيزي نباشد که شما در زمينه ارتباط از ما بخواهيد و ما با اين ابزار در اختيارتان قرار ندهيم. اين حوزه کلان ماست و ما چهار شرکت داريم که براي مجوز آن اقدام کردهايم. شرکت ديگر ما در زمينه نانو است که قدري با آن فاصله داريم و اميدواريم بتوانيم خودمان را در آن تجهيز و مطرح کنيم. سومين حوزه ما، اَپهاي موبايلي است که بر محتوا تمرکز دارد. تاکنون هم بيشتر روي محتواهاي ورزشي تمرکز داشتيم و به آينده درخشان آن اميد داريم. چهارمين بخش ما در زمينه IPTV است. در اين زمينه با شرکت باران تلکام بودهايم که البته سهام ما کمي پايين آمده و شرکايي خوبي هم مثل سامسونگ، آريا همراه رسانه داريم. يکي از بزرگترين بخشهاي ما که در آن سرمايهگذاري قابلتوجه با نگاهي ويژه داريم بخش تلکام است. بايد بگويم که شايد گاهي ادبيات ما با ادبيات بخشهايي که قصد ورود داريم، متفاوت باشد اما سعي ميکنيم که خود را به آن نزديک کنيم.
حوزه بعدي ما حوزه سلامت است که خيلي وارد آن نميشوم و کارهايي هم در اين بخش انجام داده و در دست انجام داريم. حوزه ديگر EBC است که يک پروژه بسيار بزرگ و شامل چندين روند است و همه حوزههاي قبلي را در کنار يکديگر دارد. پنجمين حوزه ما راهکارهاي جامع سازماني است که بهاشتباه VRPMS خوانده ميشود. تقريباً ميتوانم ادعا کنم که در اين بخش ما بزرگترين پروژه نرمافزاري کشور را در دست داريم؛ يعني پروژه ميتکو. ميتکو، هلدينگ معدني گروه بانکي پاسارگاد است که سعي ميکند ۳۰ درصد افزايش توليد فولاد را امکانپذير کند. اينجا بحث سر ميزان ۲/۴ ميليون تن است که در اين صنعت رقم بالايي محسوب ميشود. دوستان براي مديريت اين موضوع به هوشمندي سراغ يک شرکت خارجي نرفتند بلکه شرکت ايراني را انتخاب کردند. ابعاد اين پروژه چند ده ميليون دلاري است و توانستيم چندين ايراني خارج از کشور را هم بهخاطر جذابيتهاي تجربه حضور در چنين پروژهاي به کشور برگردانيم. حجم و ارقامي که در اين پروژه مطرح است در جهان کمسابقه است و اين ارقام شايد در کشورهاي شرقي با يک ادبياتي معنا دارد، اما در کشورهاي غربي چنين چيزي قابلتصور نيست. بايد اين هوشمندي را داشت که در هر حوزهاي از همان ابتدا يک بخشي از درآمد را هزينه ICT کرد. اين سهم در کشورهاي خارجي در حوزههايي مثل بانکداري به ۶ درصد هم ميرسد و در حوزه معدن و فولاد اين رقم چيزي حدود ۳ درصد است. اين ميزان در ايران به ۱/۰ فرو کاهيده ميشود ولي خوشبختانه با هوشمندي و با تجربيات خوبي که داشتهاند اين پروژه را مديريت ميکنند. من به همه شرکتها پيشنهاد ميکنم که به دنبال تجربه اين پروژه باشند چون ممکن است جاي ديگري فرصت آن به وجود نيايد. من در خارج کشور شاهد اشتياق و استقبال افراد از اين پروژه بودهام.
ما بايد با خارجيها کارکرده و خود را با آنها هم ادبيات کنيم و تعامل داشته باشيم. اين يکي از نقاط ضعف ماست که به اين ادبيات مشترک دست نيافتهايم. يکي از مشکلاتي که ما داريم و حتي از برخي کشورهاي آفريقايي هم در اين مورد عقبتريم همين نداشتن ادبيات مشترک است. آنها فارغ از توانمندي و زبان اين ديسيپلين خاص کار کردن با اروپاييها را پذيرفتهاند. يکي از راههاي کمهزينه و پردرآمد بازگرداندن ايرانيهاي خارج از کشور است و به کساني که اين موضوع براي آنها جذابيت دارد توصيه ميکنم تا به آن جدي فکر کنند.با اين فرايندهايي که از ۱+۵ گفتيد پس يک اتفاق هوشمند در همه ابعاد اين تراکنشها در حال وقوع است. اين در بضاعت ماست و ممکن است جايي تا ۲+۱۰ هم امکان داشته باشند و ما در فناپ تمرکزمان را تا سال ۹۸ روي همين ۱+۵ گذاشتهايم.
منظور اين است که در اين شعبههاي ما بايد چهکارهايي انجام شود؟
بالاي ۹۰ درصد تراکنشها در بانک ما غير شعبهاي است و در سهماهه اخير اين موضوع جلوه بيشتري يافته است. بايد ديد آن ۱۰ درصد ديگر کارهاي بانکي که در مراجعه شعبه صورت ميگيرد، چيستاند. نکتهاي که بايد بگويم اين است که پاسارگاد يک گروه مالي است و نه يک بانک. در کشورهاي خارجي بيمهها، بانک ميزنند و اين در کشور ما برعکس است يعني بانک، بيمه ميزند. ما بايد نگاهمان به خدمات گروه مالي باشد نه يک بانک. پس بايد در خدمات مختلف خود قوانين مربوط به آن حوزه را رعايت کنيم. ما ميتوانيم خدمات کارگزاري بورس ارائه بدهيم. خدمات بيمهاي ارائه کنيم، ميتوانيم خدمات IT بدهيم مانند خدمات بانکداري شرکتي و فردي. مجموعه اين خدمات که کمکم تعريف ميشوند صرفاً محصولات بانکي نيست.
آيا اين اتفاقات اکنون نيز ميافتد و در حال انجام است؟
اينها طرحهايي است که اجراي آن مستلزم سرمايهگذاريها و يکسري ابزار است. موضوع ديگر نگاه ما به سرمايه انساني است. نگاه من اين نيست که باجههاي بدون انسان بهزودي شکل بگيرد و حتي VTM ها بهطور مطلق جايگزين نيروي انساني شوند. ايرانيان و پسازآن عامه جهانيان تمايل به برقرار ارتباطات انساني دارند. ازنظر تجاري، نه اما به لحاظ انسانشناسي، بشر نياز به صحبت دارد و ازآنجاييکه در بستر جامعه امروزي، تلگرام و ابزار ارتباطات مکتوب و مجازي جاي خود را به ارتباط فيزيکي و صحبت کردن ميدهد اين نياز به صحبت کردن بيشتر موردتوجه قرار ميگيرد و همين امر، ديدن افراد را جذابتر ميکند و بشر که برقراري ارتباط را دوست دارد همان فردي است که قبلاً تمايل به ايستادن در صف يک شعبه نداشت اما اگر روزبهروز اين جريان کمرنگتر شود دوباره گرايش خود را به حضور در اين صفوف براي ديدن و حرف زدن نشان ميدهد.
اگر بانک پاسارگاد درباره احترام صحبت کرد بهجز مسئوليت اجتماعي و تکريم انسان بهعنوان يک مزيت درواقع تصوير تجاري خود را هم داشته است. من به همان حرف پيشين خود اشاره ميکنم که همه اينها براي تسهيل زندگي است. ارتباطات نزديکي که در بانکهاي شهرهاي کوچکتر وجود دارد به اين روابط انساني نزديکتر است و مشتري بانک در کنار رئيس شعبه با او به صحبت مينشيند و با او ارتباط انساني برقرار ميکند و اين موضوع که در کنار انجام امور بانکي خود ارتباط انساني هم حفظ ميشود درنهايت احساس و کيفيت خوبي ايجاد ميکند. کسي که در بانکداري فعال است نيز بايد از زندگي خود لذت ببرد و ما در فناپ همين کار را ميکنيم. شايد شما اسم ما را نشنيده باشيد اما از خدمات ما استفاده ميکنيد. ما در فناپ يک بستري را ايجاد ميکنيم تا شرايط شما آسانتر شود و زمان بيشتري براي لذت از زندگي خود داشته باشيد و بهجاي انجام يکسري امور روزمره و خشک به چيزهاي غيرقابل تکرار زندگيتان بپردازيد.
با اين اوصاف ما از اين شعب فيزيکي استفاده ميکنيم و خدمات ديگري هم خواهيم آورد و شايد شعب با توجه به نگاه بانکي افزايش هم پيدا کند. شايد اين شعب مختص يک بانک نبوده و کارگزار چندين بانک شوند و بايد همه اينها را مدنظر قرار دهيم، اما نگاه حذف انسان بهطور مطلق، نگاهي اشتباه است و اين دنيايي که به سمت ماشيني شدن در آن پيش ميرويم يک جايي به گذشته برميگردد؛ بنابراين ما از همين حالا ترمز را گرفتيم و به دنبال حذف افراد نيستيم و راهکارهاي ما انسانمحور هم هستند و نگاه ما از ديد تجاري و در کوتاهمدت اين است که نگران اين برگشت از ماشينيزم باشيم. حال شايد چيدمان يک شعبه عوض شود همچنان که پاسارگاد قبلاً هم اين چيدمان و سبک و سياق متفاوت نشستن در شعبه را آورده بود. شايد همين شيشهاي که الآن ميان کارمند و مشتري حائل هست هم بعدها برداشته شود تا حس اعتماد بيشتري نسبت به همديگر داشته باشيم، مگر چقدر ناامني و سارق در جامعه داريم که چنين مرزهايي ايجاد کنيم! اصلاً چرا کنار هم يا دور يک ميزگرد ننشينيم! پس اين چيدمان فعلي هم رفتني است. ارائه خدمات منحصر به بانک، رفتني است؛ اما آنهايي ماندني هستند که در ارائه خدمات متنوع و تسهيل زندگي موفقتر و مؤثرتر باشند. شايد فناپ در اين زمينهها در ايران، اولين نباشد اما بهزودي بهجايي ميرسيم که همه ميخواهند همه اينها را داشته باشند. روزي ميرسد که شايد جايي نه به اسم بانک اما همانجايي که محل تجمع خدمات است حتي به ارائه خدمات سلامت نيز پرداخته شود. پاسارگاد اولين بانکي بود که براي کارکنان خود پايش سلامت گذاشت. ما قصد داريم در جاهايي که به تندرستي ميانديشند با گجتهاي خود و نيروهاي منتور به ارائه خدمات سلامتي بپردازيم که باوجود آنها هزينههاي ناشي از درمان به سمت هزينه پيشگيري برده شده و درنتيجه هزينه سلامت جامعه کاهش يابد. من ميخواهم اين نگاه به بانکداري صِرف را معطوف به زندگي بهتر کنم.
با اين اوصاف ما خيلي نبايد منتظر VTM بانک پاسارگاد باشيم؟!
درواقع ما به رقابت با همکاران خود ميانديشيم. ما نيز در رقابت با آنها به ارائه VTM خواهيم پرداخت اما اين موضوع هدف نهايي و عمده ما نيست. اين منزلگاه ما نيست ولي ممکن است از آن عبور کنيم. وقتي حرف استفاده از شبکه اجتماعي ميشود کشور ما حرف اول را ميزند. ما هم از اين ويژگي ايرانيها که در هر تکنولوژي که ميآيد بيشترين آمار استفاده را به خود اختصاص ميدهند، بهره ميگيريم و از آن چشم نپوشانديم؛ اما استراتژي ما به اين سمت نيست که ارتباط را کم ميکنيم. هرجايي که استفاده از اين VTM ها در تسهيل زندگي مؤثر و مفيد باشد ما هم اين کار را ميکنيم و منعي براي آن نداريم؛ اما اينکه تصور کنيد ما حجم زيادي از اين VTM ها را ارائه کنيم من اين را در آينده پررنگ نميبينم. به نظرم خيلي زودتر از آنچه تصور کنيد ما از اين VTM ها و دستگاهها عبور خواهيم کرد و سرعت تغيير اين دستگاهها اينقدر زياد است که به متوقف شدن ما در توسعه آن نميرسد.
درباره موضوع پساتحريم اين روزها ميشنويم که ميگويند احتمال ميرود که باز شدن اين در اگر بدون تدبير باشد کشور دچار سيلي شود که همه را با خود ببرد؛ فکر ميکنيد اين موضوع بر حوزه بانکداري ما و مجموعاً بر فناوري اطلاعات ما چه تأثيري خواهد داشت؟
من بههيچوجه نگران نيستم. اعتقاد من اين است که يک سيلي قبلاً ما را برده است. جايي که ما رگولاتور داريم نه اينکه بگويم هيچ اشتباهي رخ نميدهد اما ما آدمهاي قوي نيز در اينجاها داريم که مراقب امور هستند و تصميم درست ميگيرند. به نظر من ما بايد بهجاهايي که دولت و رگولاتور هست، فارغ از کدام دولت و چه دورهاي، اعتماد کنيم؛ اما به لحاظ خصوصيت فرهنگي دچار سيلي شديم که قبلاً ما را برده است. هرجا حرف ماشين شده گفتيم ماشين خارجي و در بحث امنيت گفتم محصول خارجي و اين ويژگي ماست که بايد روي آن کارکنيم و اين حس اعتماد را در خود زنده کنيم. من به جاي نگراني بابت باز شدن بيتدبيرانه اين درها دغدغههاي ديگري دارم. نگراني مثل سرمايه انساني؛ حقوقي که به او ميدهيم و زماني که از او ميگيريم. اگر در اين مدت او در محل کار خود خوشحال و راضي نباشد همانجايي است که اين سيل ما را با خود برده است. منظورم بيتوجهي به نيروي انساني است. ما از نيروي انساني خود تکريم هم نميکنيم. تحريمهايي که ما درگير آن بودهايم بيشتر تحريمهايي از جانب خودمان است که به فرهنگ و رفتار جامعه ما برميگردد.
نگراني دوم من اين است که ما توهم داشتن چيزهايي را داريم که درواقع نداريم. بايد سگها را بکشيم. توهم اينکه تحريمها براي رشد ما مزيت بوده يک اشتباه است. ما بهخاطر تحريمها ناچار به انجام يکسري کارها شديم. در يک برهه زماني به دلايل خاصي مجبور بوديم آن شرايط را بپذيريم اما حالا که از بين رفتهاند و برداشتهشدهاند خيلي هم فرصت خوبي است و بايد از آن استفاده کنيم. اين روزها نبايد خيلي هم به دنبال گرفتن ستاره بود و بهتر است که سگها را کشت. ما در خيلي از موضوعات فقط فکر ميکنيم که مزيت داريم و درواقع آنها براي ما مزيت محسوب نميشوند.
نگراني سوم اين است که ما بايد ادبيات مذاکره را بياموزيم. اين درسي است که ما اخيراً از تيم مذاکره هستهاي کشورمان هم گرفتيم. مذاکره يعني دادن و ستاندن. اين رفتار نادرست ما ايرانيهاست که بخواهيم فقط گيرنده باشيم. ما در ايران تحت تحريم و در شرايط حاد و اساسي حجم زيادي از POS و خيلي چيزهاي ديگر را به جامعه عرضه کردهايم که مديريت آنها در حالت عادي براي اروپاييها قابل تصور نيست و از شنيدن ابعاد و ارقام برخي پروژههاي ما متعجب ميشوند. با اين وصف اگر در شرايط غير تحريم نتوانيم بهتر از اينها باشيم چه مانعي هست؟! هيچ! من بزرگترين مانع را در خودمان و طرز تفکر خودمان ميبينم. ما توليد ميکنيم براي ايران و ذائقه ايراني. ذائقه اينجا را ميشناسيم و ذائقه آنجا را نه.
براي شکستن اين مانع توصيه من B۲C است. بايد برويم سراغ C. مشترياني که در اينجا نيستند ذائقه اينجا را که ما ميشناسيم، ندارند. ما در ابزارهايي که ارائه ميدهيم مزيت خاصي نداريم، در راهکارها هم نميتوانيم مزيتي ايجاد کنيم اما در ذائقه شناسي مزيت داريم. اين يعني چسبيدن به لبه C تا هرکسي هم آمد از طريق ما وارد شود. از اين طريق براي خود يک مارکتينگ ايجاد ميکنيم. مشتري نهايي، همان چيزي است که گاهي از آن غافل بودهايم و با اين بيتوجهي است که B۲B و B۲G تقويت ميشود. دولت کنوني (تدبير و اميد) که اميد خود را پيش ازاين به ما نشان داده اکنون نيز در اين شرايط پساتحريم کمکم با تدبير خود اين راه را باز ميکند و اين لاجرم است. کمکم بايد ايرانيهاي خارج کشور را برگردانيم.
ادبيات خود را نيز در ارتباط با آنسوي مرزها درست کنيم، HR خود را تقويت کرده و مشتري نهايي را نيز در نظر بگيريم.
شما تجربه اين قضيه B۲C را در بستر خدماتي که در اينجا ارائه ميدهيد، داريد. فکر ميکنيد چقدر ميتوانيد اين تجربه و دانش را به ساير خدمات و محصولاتي که در ديگر بخشها ارائه ميشود، منتقل کنيد؟
البته بيشتر کار فناپ در B۲B۲C بوده و ما اگر بخواهيم در B۲C موفق باشيم بايد حتماً به رسانه توجه داشته باشيم و نيازمند ابزار رسانه هستيم.
نکته ديگر جداي از بهکارگيري صحيح رسانهها، سرعت تغييرات چرخه در B۲C است. ذائقه مشتريان در تغيير است و ما بايد بهسرعت تغيير ذائقه مشتري را دريافت کرده و تغيير متناسب با آن را ايجاد کنيم. چون C تعهدي به ما ندارد و اگر خدمات موردنظر خود را از ما دريافت نکند ما را رها کرده و به سراغ رقبا ميرود. ما در اينجا به تيمهاي واکنش سريع نياز داريم که بهمحض ايجاد مشکل آن را رفع کنند. اگر يک ITM در هرجاي اين کشور خراب شد ما بايد بهسرعت گزارش آن را دريافت و نيروي واکنش سريع خود را اعزام کنيم تا مشتري دغدغه از سرويس خارج شدن خدمت ما را احساس نکند.
در زمينه IT و ICT موضوع خيلي به نسبت شاخههاي ديگر، سريعتر و پيچيدهتر است ولي از طرفي نيز کساني که وارد اين عرصه شوند موفقيت خوبي در انتظارشان خواهد بود.
توصيه من تصحيح ادبيات و يافتن سواد، دانش و فرهنگ بهکارگيري ابزار جديدي است که وارد کردهايم. ما در حوزه C نيازمند توجه و تغيير نگاهمان در اين مسائل هستيم؛ اينکه ما گاهي هنوز مفهوم و نگاه درستي را در بهکارگيري سرويس يا محصولي بهخوبي به مشتري نهايي خود نياموختهايم اما قبلاً استفاده از آن را در جامعه تسري دادهايم. اين تغيير نگاه و آموزش C همگامي و همراهي رسانهها را ميطلبد.
اين روزها در بستر بانکداري الکترونيکي جديد اتفاقاتي ميافتد و شعبهها در حال چندکاره شدن و کاهش تعداد هستند و شاهد نوآوريهاي ديگري نيز در آينده خواهيم بود؛ آيا اين اتفاقات را در بانک پاسارگاد ميبينيم يا نه؟
به دلايل مختلفي کم شدن شعبه از علاقهمنديهاي هيچ بانکي نيست. بانک پاسارگاد باوجود آنکه ميتواند تعداد شعبههاي خود را به بالاي هزار هم برساند اما بهخاطر اجبار بانک مرکزي بايد يک ميزاني را رعايت کند، پس ما بايد به يک شکلي خود را به بانکهاي دو هزار و سه هزار شعبه برسانيم و رقابت کنيم. حقيقت اين است که هيچکس بانک پاسارگاد را بهخاطر سود انتخاب نميکند. ما در بانک پاسارگاد اصل را بر تکريم مشتري گذاشتهايم. ميدانيد که پاسارگاد اولين بانکي است که در مقابل باجه براي مشتري صندلي قرارداد و ما هيچوقت بهدنبال جلب مشتري با افزايش سود نيستيم. جلب مشتري با استفاده از افزايش سودهاي بانکي در بانکهاي خصوصي رايج است اما ما با وجود آنکه از اين مزيت استفاده نميکنيم همچنان افزايش مشتري داريم که اين حاصل سياست تکريم مشتريان است. در زمينه تبليغات نيز ما شيوه متفاوتي داريم. شايد هيچوقت از تلويزيون يک تبليغ بانک پاسارگاد درباره شانس برنده شدن يک خودرو در قرعهکشي و امثال آن را نديدهايد و به جرأت ميتوانم بگويم که از خيلي بانکها ديدهايد اما از بانک پاسارگاد، خير. اين منش و دغدغه ما نيست اما تبليغات کلامي داشتهايم و مثلاً بارها مديران ما با ورزشکاران کشورمان گرد هم آمده و درباره مسئوليتهاي اجتماعي صحبت کردهاند. اينها از نگاه پاسارگادي بود.
از نگاه فناپي هم شعبه در همهجا هست، در منزل و موبايل شما و ميتوان آن را تکثير کرد. اگر بخواهيم به بانک ۲ و ۳ نزديک شويم بايد از خودمان بپرسيم که چرا لازم است که ما يک شعبه در خيابان بزرگ و ساختمان گرانقيمت شهر داشته باشيم. چرا نميشود در يک خيابان فرعيتر و در طبقه ساختمان ارزانتر يک شعبه داشته باشيم. ما اعتقادداريم که اين اتفاق بهزودي شدني است و اعتقاد داريم که آن بانکها ديگر لزوماً شعب يک بانک نخواهند بود، بلکه اين شعبه تبديل به يک کارگزار چند بانک بهطور همزمان ميشود و البته اين يک روند محتوم است اما شما در حال حاضر براي چه اموري به يک شعبه مراجعه ميکنيد؟ پس از افتتاح حساب و با يکبار احراز هويت ميتوانيد از پشت کامپيوتر خود در هرجاي کشور يک حساب جديد بازکنيد يا مثلاً براي گرفتن گواهي تمکن مالي در اختلافات دادگاهي يا سفر خارجي يا صدور اولين دستهچک نياز به مراجعه به شعبه است، لذا اين موضوع مطرح ميشود که اگر شعبه محل تردد نباشد، چرا بايد ايجاد شود.
مرجع: ماهنامه دیدهبان فناوری-شماره چهارم
کد مطلب: 10456