همزمان با افزايش فعاليت شرکتهاي استارتاپي در يک سال اخير، ديدگاههاي مختلفي در خصوص رشد و حضور اين شرکتها در فضاي کسبوکار کشور و سرمايهگذاري بر روي آنها شنيده ميشود. آشنايي با نظريهها و افکار متفاوت صاحبنظران و کارشناسان در اين زمينه جالبتوجه است.
به گزارش افتانا (پایگاه خبری امنیت فناوری اطلاعات)، ناصرعلي سعادت، رئيس سازمان نظام صنفي رايانهاي کشور که يکي از نخستين و قديميترين کارآفرينان حوزه فناوري اطلاعات نيز هست ميگويد که دولت بايد حمايت خود را نثار شرکتهاي متوسط و کوچکي کند که اکنون با مشکلات ريزودرشت در حال فعاليت هستند و با حمايت از آنها اين فرصت را ايجاد کند تا خود اين شرکتها جريان استارتاپي را حمايت کنند. درواقع بهجاي دادن ماهي به شرکتهاي استارتاپي، با ياددادن ماهيگيري، اکوسيستم کارآفريني کشور را تقويت کند و اين فضاي تبزده استارتاپي را مديريت کند.
اين روزها همه در کشور در تلاشاند که استارتاپ راهاندازي کنند، با سرمايهگذاري از استارتاپ حمايت کرده و يا کارآفريني را توسعه دهند. آيا شما هم قبول داريد که اين جريان بيشتر شبيه يک تب است تا يک جريان ساختارمند؟
اينطور هم ميشود به آن نگاه کرد؛ يعني اين جريان يک واقعيتي است که ميتوان نام تب هم روي آن گذاشت اما اين بخش، واقعيتي هم دارد، يعني توهم نيست و يک ذاتي وجود دارد که اکنون دچار تب شده است. اگر کمي از دور به قضيه نگاه کنيم شايد بهتر بتوانيم آن را بررسي کنيم.
من شخصاً کارم را اينگونه شروع کردم که در سال ۶۳ و پس از انقلاب فرهنگي که دانشگاهها بازگشايي شدند بهاتفاق چند دانشجو پيش از همهچيز بهدنبال ثبت يک شرکت رفتيم. آن زمان کسي اين کار را به اسم استارتاپ نميشناخت. ما اهدافي داشتيم و دورهم گرد آمديم تا به آنها برسيم و اين درواقع همان استارتاپ بود. سي سال پيش براي رسيدن به يک نوآوري و دسترسي و جستجوي يک منبع دانشي، کار دشواري پيش رو بود. بهويژه اينکه کشور را در شرايط جنگ هم قرار داشت. امروز اما در ايران طبق تجربه سيوچندساله من دسترسي به اين منابع در زمان بسيار کوتاهي امکانپذير است.
پس ما نميتوانيم مسائل امروز را با روش ديروز حل کنيم چه در آي تي و چه در هر حوزه ديگر. صورتمسئله هنوز همان است که بود يعني چند نفر ميخواهند يک کار جديد راه بيندازند که ما در کشورمان به آنها ميگوييم نوپا يا استارتاپ؛ البته بهنظر من واژه نوپا چندان هم مناسب نيست چون اين افراد شهامت شروع يک کار را دارند که قدري فراتر از نوپا بودن است.
بازار اين کار اکنون به بلوغ بيشتر، تقاضاي بالاتر و رقابت شديدتري رسيده است. پس مسئله ما هنوز شروع تجارت است اما پارامترها خيلي تغيير کردهاند؛ بنابراين نوآوري بسيار سختتر شدهاست. دليل عمده آنهم وجود اينترنت است که دسترسي به منابع را آسان کرده و خيليها به همان ايدهاي ميانديشند که شما هم در ذهن داريد. در شرايط امروز بايد استارتاپ را بهعنوان واقعيت بپذيريم و ببينيم که چگونه اين مسئله روز دنيا را مديريت کنيم.
سي سال پيش، ضوابط و شرايط حاکم، افراد يک گروه را ملزم به حضور در يک فضاي مشترک ميکرد تا بتوانند ضمن همکاري و برقراري ارتباط از امکانات سختافزاري محدود و گراني که در اختياردارند در کنار هم استفاده کنند اما اکنون باوجود دسترسي آسان به رايانه، اينترنت، ايميل و ديگر ابزار اين کار آسانتر شده است.
از طرف ديگر تعداد جوانان ما نيز امروز افزايش پيداکرده است. ما آن زمان ۳۰ ميليون جمعيت داشتيم و اکنون ۳۰ميليون جوان جوياي کار. در ضمن آن زمان صنعت آي تي شکل نگرفته بود و خيليها آن را نميشناختند و آيندهاي براي يک تحصيلکرده رشته نرمافزار متصور نبودند. زماني که من کار شروع کردم هنوز PC نبود و اواخر کار مينفريم بود؛ اما در حال حاضر رشتههاي آي تي و مرتبط با آن فارغالتحصيلان زيادي در کشور دارد.
پس همه اينها را گفتم تا نتيجهگيري کنم که طبيعي است که همه اين جريانات و پارامترها در کنار يکديگر تب هم ايجاد ميکند. جوان امروزي در بستر تکنولوژي دسترسي آساني به اخبار دنيا دارد. وقتي خبر ميرسد که برفرض واتس آپ با ۱۹ميليارد دلار توسط فيس بوک خريداريشده اين جواني که هنوز تجزيهوتحليل درستي از بازار کشور ندارد، تازه فارغالتحصيل شده و تجربه کافي کسب نکرده است شايد با خود فکر کند که او هم ميتواند در حد خودش يک زاکربرگ باشد و اين تب به سراغش ميآيد.
جريانهاي استارتاپي در همه دنيا تجارت جديدي بهوجود آورده است و همه بهنوعي در پي سرمايهگذاري در اين بخش هستند. در کشور ما اين جريان چگونه پيش ميرود؟
سرمايهگذاران به اين ميانديشند که اگر در استارتاپ سهامدار شوند با خريدوفروش يک تجارت نوپا ميتوانند به سود کلان برسند. مدل بالغ شده اين سرمايهگذاري در آمريکا اتفاق میافتد که فرد پس از موفقيت به بازار بورس را يافته و در آنجا نيز ارتقاي مالي فراواني کسب ميکند اما اين روند در ايران بهگونه ديگري است.
در چرخه استارتاپي تعاريفي مثل سرمايهگذاران فرشته، سرمايهگذاري جسورانه يا خطرپذير و شتابدهنده وجود دارند که هرکدام نقش و وظيفه خود را در اين اکوسيستم ايفا ميکنند. ما در کشور مدل دولتي شتابدهندهها را تحتعنوان مراکز رشد داريم. دولت در قانون مصوب ميکند که حوزه آي تي يکي از مسائل مهم کشور است و بايد به آن توجه شود و بعد هم با ايجاد چنين مراکز رشد سعي در اجرايي کردن اين قانون خود دارد و اينگونه چتر حمايتي خود را ميگسترد؛ اما اين کار در آمريکا و اروپا در بخش خصوصي صورت ميگيرد.
در بخش خصوصي، فايده و منفعت تجاري جاي وظايف دولتي ميگيرد. البته ما در حوزه فناوري اطلاعات، خروجي خوبي در مراکز رشد نداشتهايم. نمونههاي موفقي هم که داشتهايم در بخش خصوصي شکل گرفتهاند.
وقتي دولت وارد کاري ميشود و سرمايه ملي را به آن سمت ميبرد ديگر بخش خصوصي جرأت ورود پيدا نميکند چون واهمه شکست و ضرردهي دارد. از اين جهت که ميداند ياراي مقابله با منابع و امکاناتي را ندارد که در دسترس دولت است. با اين اوصاف ميخواهم اين را بگويم که اگر دولت بهجاي ايجاد و اداره مراکز رشد به بخش خصوصي کمک ميکرد و زمين و سختافزار را در اختيار ميگذاشت و مديريت را به بخش خصوصي ميداد، نتيجه بهتري حاصل ميشد. اصل ۴۴ هم همين را ميگويد. وقتي بودجه و سرمايه ملي را به مراکز رشد ميبريد، عملاً به بخش خصوصي ميگوييد که وارد نشود. اين باعث موفقيت در صنعت آي تي نميشود و من بهعنوان رئيس سازمان نظام صنفي و نماينده اين صنف ميگويم که جريان استارتاپي در کشور ما هم هست و هم نيست؛ يعني ما چيزهايي به اسم مرکز رشد داريم که البته وجودشان خوب هم هست اما خروجي خوبي نداريم که پاسخي براي جوانان باشد. در مورد سرمايهگذاري جسورانه اين موضوع قابلتوجه است که قوانين و آييننامهها متأسفانه در کشور ما کامل نيست و بايد خلأهاي قانوني خود را رفع کنيم و ازاين رو سرمايهگذاري جسورانهاي که رسماً در صنعت آي تي روي دهد، نداريم؛ يعني درواقع فرد با پول آي تي در بخشهاي ديگر سرمايهگذاري ميکند نه خود آي تي. چون فرد باور ندارد يا نگران است که پول خود را از دست بدهد. اين صنعت به فضاي شکلگيري سرمايهگذاري جسورانه نرسيده است و مثال روشن من اين است که تا وقتي قانون کپيرايت نداريم آي تي جرأت رشد پيدا نميکند. ما نميتوانيم بگوييم که هم کپيرايت خوب است و هم بد و اينکه ما کپيرايت را براي نرمافزارهاي خارجي رعايت نکردهايم به نرمافزارهاي داخلي ما هم ضربه وارد کرده است. سرمايهگذار نبايد نگران فضاي ناامن سرمايهگذاري باشد.
در اين تب امروزي سرمايهگذاري در استارتاپها که در کشور به راه افتاده است عدهاي با همان الگويي که در خارج از ايران ديدهاند و وجود دارد وارد اين وادي شدهاند. اين کار فضاي مناسب خود را ميخواهد و مدلي که ما در ايران داريم با مدل تجاري آنها متفاوت است بنابراين به آن نتيجه مطلوب نميرسد. معيار يک سرمايهگذار کسب سود بيشتر است نه توسعه فاواي کشور که البته منطقي هم هست. او حق دارد که انتظار داشته باشد تا اين هزينه هنگفتي که ميپردازد به او بازگردد و اين جاي اعتراض ندارد؛ ولي وقتي اکوسيستم ما هنوز کامل نيست و در شرايطي که جوان ما هم هنوز نميداند به دنبال چيست؛ درنتيجه با اين مدل تجاري خارجي به سمتي ميرود که خود را با اپل مقايسه کند و در انتظار کسب سودي است که به او وعده داده شد اما چون درنهايت به آن چيزي که فکر ميکرد، نميرسد دچار سرخوردگي ميشود. آن موقع است که ناگهان از خواب غفلت برميخيزيم که بايد با مشکلاتمان و اين ضربهاي که به جوان ايراني زدهشده چه کنيم.
از طرفي دولت در شرايطي که بحث استارتاپها در کشور داغ است، نميتواند خودش را در اين موضوع مهم درگير نکند و ازآنجاييکه در ابعاد کلان مسئله اشتغال هم براي وي مهم است تصميم ميگيرد که از طريق توسعه استارتاپ اشتغال ايجاد کند؛ اما اين کار که با يک نيت درست صورت ميگيرد بهدليل شيوه اشتباه اجرا، نتيجه خوبي نميدهد. ما در اين بخش مديريت درستي نداريم. در اين جريان، اجزا درست است ولي چون مديريت واحدي نداريم بهجاي موردنظر نميرسيم.
استارتاپ ويکندهاي ما هم چندان خروجي نداشتهاند و براي عدهاي تبديل به جايي شده که فقط بيايند و بهطور ثابت و هميشگي و در برنامه آخر هفته استانهاي مختلف شرکت کنند تا بتوانند توجهي جلب کنند. ما منتورشيپ واقعي در کشور نداريم. منتورشيپ کسي است که تجربيات خود را اعم از شکست و موفقيت در اين صنعت داشته باشد و آنها را با ديگران به اشتراک بگذارد. جواني که اکنون هنوز در ابتداي راه است و در هيچ جايي تاکنون سرمايهگذاري نکرده است خودش نميتواند منتور (مربي کارآفريني) باشد و هنوز بايد بر استارتاپ خود تمرکز کند؛ او خود نياز به منتور دارد نه منتورشدن براي ديگران. اين استارتاپ ويکندها فضايي شده تا افراد براي ديده شدن در آن حضور يابند و خودي نشان دهند.
شبکه يک تجربه داخلي است و ارتباط يک تجربه بينالمللي. اما اين شيوه ارائه استارتاپها براي جذب درست نيست. در فضاي طرحها هم ميبينيم که ما نوآوري واقعي نداريم و اکثر آنها کپي تجارتهاي خارجي است. حتي بعضاً در اين مراکز، ايده را هم خودشان ميدهند! يعني چند جوان را دورهم جمع ميکنند و ميگويند که نمونه يک کار خارجي را انجام دهند. اين فرد، ديگر در تعريف يک کارآفرين نميگنجد بلکه کارمندي است که ايده ديگران را پياده ميکند.
فرايند حضور در شتابدهنده که مراکز رشد کشور نقش آن را ايفا ميکنند نيز بايد ۳ماهه يا بهتناسب شرايط کشور ما نهايتاً ۶ماهه باشد. که اگر طرحي موفق بود باقي بماند و در غير اين صورت از دور خارج شود. ولي ما اکنون در ايران استارتاپ ۱۲ ساله هم پيدا ميکنيم و اين ديگر در تعريف مفهوم واقعي استارتاپ نميگنجد.
به نظر ميرسد که اين تب در کشورمان تبديل به اصل ماجراي استارتاپ شده است.
اينجا کساني که در اين وادي هستند هدفشان همين تبسازي است. ما به که تاجري در زمينه استارتاپ سرمايهگذاري ميکند احترام ميگذاريم اما باور ما اين است که خود او نيز در بستر دامن زدن به اين تب اشتباهي در اين تجارت خويش موفقيت کسب نخواهد کرد.
همه ما ميدانيم پولي که در صنعت آيتي داريم از خود آيتي نيامده و از سرمايهگذاري در بخشهاي ديگر کسب شده است. در کشور ما سرمايهگذار با توجه شرايط اقتصادي موجود تلاش ميکند تا بيش از ۲۰ درصد سود بانکي را بسازد و درنتيجه يا پول خود را در بانک ميگذارد و از سود ۲۰ درصدي آن استفاده ميکند يا در کاري سرمايهگذاري ميکند که بيش از ۲۰ درصد سوددهي داشته باشد. پس بايد طرح تجاري به سرمايهگذار بدهيم که سودي بيش از اين سودهاي بانکي عايدش کند.
اينکه ما در کشور عدهاي را قانع کرديم که سرمايهگذاري در اين کار سوددهي دارد در جاي خود حرکت مثبت و قابلتمجيدي است اما فقط حواسمان باشد که اگر معلوم شود که اين يک وعده اشتباه بوده، ريسک بدي است که باعث ميشود تا سالها کسي به سراغ اين استارتاپها نيايد و تغيير اين ذهنيت بسيار دشوار خواهد بود. اين اشتباه را من بايد بهعنوان مسئول نظام صنفي کشور جبران کنم و براي من ايجاد مشکل و دردسر خواهد کرد پس اين حق را به خود ميدهم که در اين مورد انتظار داشته باشم چون با اين کار نهفقط به خود بلکه به فناوري اطلاعات ضربه زدهشده است.
از طرف ديگر شما به يک جوان وعده سوددهي بالا از کسبوکارش را ميدهيد. حالا يک جوان براي پيادهسازي ايده کپي شده يک طرح خارجي پيشنهاد يک ميليارد تومان را به ازاي ۲۰ درصد از سهام شرکت ميشنود. اگر اين جوان به آنچه به او وعده دادهشده دست نيابد پس ازآن ديگر اين حتي نميتواند کارمند خوبي هم باشد و اميد واهي که در وي ايجادشده به او آسيب ميزند. پس فردي که او را به اين اشتباه انداخته بابت آسيب زدن به سرمايه انساني اين کشور بايد جوابگوي اين مملکت باشد.
در تمام اين صحبتها روي سخن من همه افرادي هستند که وارد وادي تجارت استارتاپي ميشوند تا در کنار تقدير و تحسين آنها از پاي گذاشتن به اين جريان، توجه آنها را به اين عواقب نيز جلب کنم تا دانسته و آگاهانه گام بردارند وگرنه قصد زير سؤال بردن فرد خاصي را ندارم. تمام سرمايهگذاران حوزه آي تي در نظام صنفي رايانهاي کشور سهيماند و در اين صنعت ايفاي نقش ميکنند. پس بايد بدانيم که اينها فقط در حد حرف نيست و واقعاً بايد اقدامات جدي و همفکري داشته باشيم تا سرمايهگذار صنعت آي تي تا به اين خطرات توجه کند و سرمايهگذاران بايد بدانند که اگر لطمهاي وارد شود نهفقط تجارت آنها بلکه صنعت آي تي اين مملکت هم به مخاطره ميافتد.
خطر ديگر اين است که دولت هم خود را وارد اين ماجرا کرده است. دولت از شرکتهاي دانشبنيان که بهنوعي استارتاپي هستند حمايت ميکند. اين تصور اشتباه وجود دارد که شرکتهاي دانشبنيان ناجي اقتصاد کشور هستند. اين نگاه در هيچ جاي دنيا وجود ندارد. استارتاپ آمريکا حتي نيم درصد از کل اقتصاد اين کشور را هم شامل نميشود.
اين تصوري صد درصد اشتباه است. استارتاپ اکوسيستمي دارد که خاص خودش است. شرکتهاي موفق ما بايد دارايي خود را وارد اين چرخهها کنند تا کار اين استارتاپها هم پيش برود. دولت بايد حمايت خود را پشت سر شرکتهاي بزرگ، متوسط و کوچکي بگذارد که اکنون با مشکلات ريزودرشت در حال فعاليت هستند و با حمايت از آنها اين فرصت را ايجاد کند تا اين شرکتها جريان استارتاپي را حمايت کنند.
دولت براي حمايت از استارتاپها بايد صرفاً بخش خصوصي را به اين استارتاپها پيوند دهد تا در يک فضاي شفاف و سالم رقابتي که شکل ميگيرد اين شرکتهاي جوان به رشد و بالندگي برسند. در يک فضاي آزاد و تعامل رقابتي شما خواهيد ديد که کدام شرکت بخش خصوصي در چه زمينهاي رشد بهتري داشته و اينکه کدام استارتاپ تحت حمايت کدام شرکت خصوصي موفقيت کسب کرده است.
جواني که ببيند يک شرکت بخش خصوصي پس از سالها تلاش و متکي بهخود هنوز هم حمايت دولت را با خود ندارد به اين نتيجه ميرسد که دولت درنهايت براي او نيز کاري انجام نميدهد پس بهتر است که به فکر خريدوفروش ارز بيفتد يا به راهاندازي يک کسبوکار کاذب و يا سرمايهگذاري در بانک و گرفتن بيمه بيکاري و اين قبيل کارها روي بياورد.
نظام صنفي رايانهاي کشور بيش از ۱۱هزار عضو دارد. ما پيشنهادهايي براي حضور بهتر و مفيدتر دولت در زمينه استارتاپها داريم. اگر دولت ما را به رسميت ميشناسد خوب است که اين حرفهاي ما را نيز بشنود. دولت با اختصاص وام کمبهره و فرصتهاي ديگر ميتواند اين حمايت را عملي کرده و بحث مديريت آن را به بخش خصوصي واگذار کند.
دولت با يک مدلسازي کارشناسانه در جايگاه خود قرار ميگيرد و بخش خصوصي هم رونق مييابد. شرکتهاي بزرگ، بزرگتر ميشوند، کوچکترها به رشد ميرسند و جوانان نيز آينده پيش روي خود را روشن خواهند ديد.
دولت بهعنوان متولي بايد حامي تمامي بخشها اعم از نوپا و قديمي باشد و در چنين فضايي که حتي براي شرکتهاي بزرگ خود ارزش قائل نيستيم درواقع اينطور به نظر ميرسد که با حمايت از استارتاپ ميخواهيم بگوييم که شما هم بياييد بزرگ شويد تا به شما هم توجه نکنيم!
از طرفي دولت، مشغلهها و وظايف زيادي دارد که باعث ميشود از مسائل روز دنيا در اين زمينه جا بماند و بهتر است که کارهاي فرعي خود را واگذار کند. مثلاً درخواستهاي وامي که به وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات ميرسد اگر رسماً به نظام صنفي سپرده شود در قالب کميسيونهاي تخصصي مختلفي که در اين نظام فعال هستند با چابکي بيشتر ضمن صرف زمان و هزينه کمتر، بررسي کارشناسي شده و تخصيصها صورت ميگيرد.
ما رسماً اعلام ميکنيم که آمادهايم تا در نظام صنفي هزينه اجرايي اين کار را در اين نهاد مردمي بپذيريم چون کساني که اين وامها را ميخواهند متعلق به همين نظام صنفي هستند و اين وامها همان موتور محرکه بخشهايي هستند که در صنعت شکل گرفتهاند و با تزريق سرمايه راه ميافتند و به بقيه هم کمک ميکنند.
نظام صنفي جايي است که ميتواند زنجيره استارتاپ آي تي را در کشور هدايت کند چون همه اعضاي آن در همين مجموعه عضوند و اين نظام ميتواند درباره تزريق سرمايه در جاي درست و مناسب آن اظهارنظر کند.
مرجع: ماهنامه دیدهبان فناوری- شماره سوم